سلام.

ساخت وبلاگ

اینجا منم و تو.......توئی که آمده ای و به دلتنگیم سرک کشیده ایپس تنهایم مگذار؛سعی می کنم خسته ات نکنمفردا خاطره شده و از یادت خواهم رفتاز غم وشادی گفته ام زیرا هردو واقعیتهای انکار ناپذیر زندگیند.حرفها و نوشتها از خودمه واگه نباشه منبع را ذکر کردم.لطفا شما دوست عزیز اگه خواستید استفاده کنید ؛با ذکر منبع باشه.برای بعضی از دل نوشته هام هم نظر دادن فعال نیست که جنبه خصوصی داره وشخصیه. از همه عزیزانی که به وبلاگم سرمی زنن ممنونم وازشمامیخوام بانظرات خودتون منویاری کنید ؛با من بمونید سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 12:54

آدم ها می آیند...زندگی میکنند و نمیروند آری آدم ها حتی اگر بمیرند هم نمیروند...آدم های حوالی ما همه دارای نام نیک اند آدم های این حوالی همه اهل دل اند همه از تبار آسمانی ها هستندآدم های این حوالی ،آدم اند....به معنای عمیق آدمیت آدم های این حوالی اهل رفتن نیستندآدم های این حوالی زندگی را زندگی میکنند تا ابدیتآدم های این حوالی هیچ فرقی با من و تو ندارندآدم های این حوالی فقط آدم اند از نوع ساده اش...بدون هیچ آرایشیبدون هیچ آلایشی . . از تک تک شما عزیزان ممنونم ممنونم که بودین...از همدریهاتون ...از قلبهای صاف و مهربونتون . . الهی خدا عزیزانمون رو حفظ کنه و کمکمون کنه که هر چه بیشتر تا هستیم قدر یکدیگر بدانیم...(امین)     + نوشته شده در  جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ساعت 2:56  توسط vadod  |  سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 184 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49

   ماه مبارک تو ازرا میرسه تا بهانه خوبی باشه برای این که باز هم ببخشم...بازهم صبوری کنم باز هم هی بگویم آدم که نباید فقط دهانش بسته باشد و چیزی نخورد، باید با قلب  و جانش روزه باشد...کمتر حرف بزنم و همین باعث شود کمتر دلخور شوم از کسی.... باز هم مهربانتر شوم هرچنذ مهربانی نبینم..اصلا یک جور دیگه ای شوم دنیا رو کوچکتر از اونی ببینم که بخواهم خودم را معطلش کنم . قادر متعالم! چه خوبه که این ماه مبارک تو هست و تو حساب همه چی این بنده هات رو داری که باید نخورن تا کمی آروم بشن و به خودشون بیان خدای مهربون من ابن همه ادم لنگه به لنگه کنار همن بدون اینکه با هم کوچکترین تناسبی داشته باشن...دارن شبشون رو روز و روزشون رو شب میکنن با هزاران کینه نهفته و حرفهایی نزده ، که همه دلخوشیشون از فقیر و غنی ، شده آبرو داری پیش مردم و زندگی کردن به خاطر حرف مردم ان هم به قیمتهای گزاف و از دست دادن بهترینها در زندگیشون و این ماه رمصون تو چه به جا و به موقع به داد دلشون میرسه...حتی اونیم که اعتقادی نداره به این گشنگی کشیدنها حال و روزش این روزها عرفانی تره و کلا همه یک جورایی انگار آدمترن  . خدایا همیشه دلم خواسته که نبودنم تو این دنیا بعد ماه مبارک باشه...زمانی که خودمم حسم اینه که ادم ترم انگار خدایا! کمکم کن بعد ماه مبارکت هم این حس و حال رو داشته باشم..تموم نشه سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49

 از این که می بینی با این همه مسأله برای سخت و جان گزا اندیشیدن، هنوز و باز، همچون کودکان سیر، غشغشه می زنم؛ بالا می پرم، ماشین های کوکی را کف اتاق می سُرانم، با بادکنک بادالویی که در گوشه ای افتاده بازی می کنم و به دنبال حرکت های ساده لوحانه و ولگردانه اش، ولگردانه و ساده لوحانه می روم تا باز آن را از خویش برانم، و ناگهان به سرم می زند که بالارفتن از دیوار صافِ صاف را تجربه کنم ـ گر چه هزاران بار تجربه کرده ام، و با سرک کشیدن های پیوسته و عیارانه به آشپزخانه، دلگی های دائمی ام را نشان می دهم، و نمک را هم قدری نمک می زنم تا قدری شورتر شود و خوشمزه تر، مرا سرزنش مکن، و مگو که ای پنجاه ساله مرد! پس وقار پنجاه سالگی ات کو؟نه...همیشه گفته ام و باز می گویم، عزیز من، کودکی ها را به هیچ دلیل و بهانه ، رها مکن، که ورشکست ابدی خواهی شد...آه که در کودکی، چه بی خیالی بیمه کننده ای هست، و چه نترسیدنی از فردا...بانوی من!مگر چه عیب دارد که انسان، حتی در هشتادسالگی هم الک دولک بازی کند، و گرگم به هوا، و قایم باشک، و اَکَردوکِر، و تاق یا جفت، و « نان بیار کباب ببر » و « اتل متل » ...جداً مگر چه عیب دارد؟ مگر چه خطا هست در این که برای چیدن یک دانه تمشک رسیده که در لابلای شاخه های به هم تنیده جا خوش کرده است، آن همه تیغ را تحمل کنیم؟مگر کجای قانون به هم می خورد، اگر من و تو، و جمع بزرگی از یاران و ه سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49

http://www.92329.blogfa.com دوستان آدرس وبلاگی رو که گذاشتم باز کنینن و ببینید این بچه گم شده ترو خدا همتون همت کنیین  این طفل معصوم ربوده شده اگه کاری از دستتون بر میاد کمک کنین خدایاااااااااا چه حالی دارن الان پدر و مادرش..................... + نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۲ساعت 0:24  توسط vadod  |  سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 147 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتت

محمد طاها پیدا شد......................................

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 7:59  توسط vadod  | 
سلام....
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49

به دنیا که قدم گذاشتیم جنگ بودپدر ها در جبهه ها با مرگ می جنگیدند مادر ها در خانه ها با زندگی  گوش های ما نت های آژیر خطر را خوب میشناخت و ما با همین موسیقی توی کوچه ها لی لی می رقصیدیم مادرانمان جای ایستادن پای آینه در صف های گوشت و برنج کوپنی می ایستادند و آغوششان جای عطرهای فرانسوی بوی غذای گرم می داد و سینه و باسنشان را حاملگی های چهار و پنج و شش باره ، پروتز می کرد. سرخی لبهای مادرانمان را ” حرمت خون شهدا ” سپید می کرد و سپیدی تنشان را سیاهی چادر ها پنهان به دنیا که قدم گذاشتیم ، ” سیاه “‌‌ رنگ زنانگی بود و ” زشت ” وصف زنانگی و “اشک ” تبلور زنانگی ما با صدای آهنگران اولین قدم های موزون زندگیمان را مردانه برداشتیم و در فشار مقنعه های چانه دار ، اولین کلماتمان را ” مردانه ” ادا کردیم در صبحگاه های مدرسه هر روز با دستور ” از جلو…نظام ” مردانه ایستادیم و با شعار “‌مرگ بر…” مردانه فریاد زدیم در انشاهای مدرسه قرار بود همه مان دکتر و مهندس و معلم شویم تا به جامعه خدمت کنیم اما قرار نبود همسر باشیم ، مادر باشیم و به خانواده هم خدمت کنیم ما با حنا در مزرعه کار کردیم و زحمت کشیدن را آموختیم با آنت برای خواهر و برادر کوچکترمان مادری کردیم با زنان کوچکی که مثل خیلی از ما پدرشان به جنگ رفته بود ، برای سیر کردن شکممان کار کردیم با پرین از بی خانمانی تا با خانمانی کوچ کردیم ما دختران کار سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49

یا غیاث المستغیثین!خدایا بودن تو را باور داریم و این باور همه چیز ماست!نه تو را دیده ایم و نه صدایت را شنیده ایم!فقط به پیامی که با پیامبرت برایمان فرستادی ایمان آوردیم و همه چیزمان همان ایمان هست و تمام!خدایا تو مارا ببین و صدایمان را بشنو و پیاممان را نفرستاده بخوان که تو قادر مطلق هستی و ما ناتوان مطلق!خدایا راضی مشو که عزیزان و دوستان ما در غربت وطن گرفتار و اندوهناک باشند و چون تو خدایی داشته باشند!!!آمین یا رب العالمین! + نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۲ساعت 5:30  توسط vadod  سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 194 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49

اینجا منم و تو.......توئی که آمده ای و به دلتنگیم سرک کشیده ایپس تنهایم مگذار؛سعی می کنم خسته ات نکنمفردا خاطره شده و از یادت خواهم رفتاز غم وشادی گفته ام زیرا هردو واقعیتهای انکار ناپذیر زندگیند.حرفها و نوشتها از خودمه واگه نباشه منبع را ذکر کردم.لطفا شما دوست عزیز اگه خواستید استفاده کنید ؛با ذکر منبع باشه.برای بعضی از دل نوشته هام هم نظر دادن فعال نیست که جنبه خصوصی داره وشخصیه.از همه عزیزانی که به وبلاگم سرمی زنن ممنونم وازشمامیخوام بانظرات خودتون منویاری کنید ؛با من بمونید سلام....ادامه مطلب
ما را در سایت سلام. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadoda بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 11:49